۱۳۹۶ آذر ۶, دوشنبه

ری اکشن هر آدمی به غم یه چیزه
کسی که توی عکس داره بی‌پروا میدوئه میندازه میره تا انتها منم. وسط امتحانام بودم و درگیر ژوژمان. تولد هدیه‌س و من صبح ساعت هفت پاشدم براش یه تابلوی نقاشی که کادوی تولدش بود رو تموم کنم که همه‌ش خراب شد. بدو بدو رفتم وصال و با هزار سختی براش گل خریدم و بعد رفتن از ورتا براش کیک مورد علاقه‌ش رو خریدم و سوار مترو شدم و سربالایی سخت یوسف‌آباد رو تو سرما بالا رفتم و تو راه شمع ها رو براش روشن کردم و مراقب بودم که خاموش نشه . فقط برای اینکه خوشحالش کنم چون تولد خانوادگی‌ش به نظر خودش قشنگ نبود و هفده‌ش داشت حروم میشد. بعدش که گفت خوشال شده حالم بهتر شد ولی نه انقدر که بگم حالم خوب بود. نبود. تمام بدبختی‌هام همچنان اون بیرون بود. احتمالا اینجا خوشبخت به نظر میام؛ دوستی دارم که براش تولد بگیرم. دامن چهارخونه دارم و پالتوی زرشکی. انقدری حوصله دارم که هفت صبح روز تعطیل همه‌ی اینارو باهم ست کنم و از خونه بزنم بیرون.

 ری‌اکشن هر آدمی به غم یه‌ چیزه‌. من برمیگردم به گذشته. سختی‌های گذشته برام آسون‌تر به نظر میرسن. دلم میخواد برگردم به موقعی که همه‌چیز بهتر بود. شایدم الان حالم خوب باشه، اگه این آهنگ تموم شه  شاید دیگه غصه نخورم. احتمالا همش تقصیر همین آهنگه‌س و من حالم خوبه. هنوز حوصله‌ی لباس ست کردن دارم. تا تموم شدم این آهنگه امید دارم؛ که الان حالم بهتر از آدم تو این عکسه، دوست‌های بهتری داره و زندگیش قشنگ‌تره. باید بذارم صدای ویولن قطع شه، تا 
تموم شدن آهنگه


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر