یک بار هم می خواستی از دهنه ی یک توپ منفجرشوی
چرا که زنی را که خودکشی کرده بود از مسافر خانه بیرون کشیده بودند و باران روی صورتش می ریخت و تو می گفتی، نمیر، نمیر
و زن؟ ساعت ها قبل مرده بود.
برای مریم، دلارام، هدیه و علی. چرا که من نمیفهمم نبودن و مرگ را. به هیچ شکلی.
برای مریم، دلارام، هدیه و علی. چرا که من نمیفهمم نبودن و مرگ را. به هیچ شکلی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر