حسن یه آهنگ فرستاده که باهاش بگا برم. یعنی خودم ازش خواستم. گفتم یه چیزی بده بگا برم. آهنگه واقعا دردناکه. سهتاره. یاد مامانم میوفتم. مامان سهتار میزد آخه. سیگار روشن میکنم. نور پنجرهم رو وقتی شب میشه خیلی دوست دارم. مطمئنم که این رو دوست دارم. از اینکه تو رو دوست دارم یا نه ولی مطمئن نیستم. میخوام بچسبم به چیزهایی که ازشون مطمئنم چون حوصلهی پیچیدگی ندارم. بیحوصلهام جدیدا همش. خسته میشم زود. دیگه تحمل ندارم. یه تست روانشانسی دلخوشکنک دادم امروز گفت «شما آدم پرتحمل و آسانگیری هستید.» میخواستم زنگ بزنم پشتیبانی سایت روانشناسیه بگم من پرتحملم؟ آره هستم. قدردانم میشه باشید؟ بگم چیا رو دارم تحمل میکنم؟ چون آقا یا خانوم پشتیبانی غریبه است. نمیدونه من کیام و اونی که زجر روانمه چیه و کیه. براش مثل یه داستان میمونه. اگه ببینم زندگیم برای اون داستانه تحملش برای خودمم راحت میشه. اون وقت حرف اونا راست میشه. من پرتحمل محسوب میشم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر