تو ساری خونهها خیلی به هم نزدیکن، شهر کوچیکه و همه آشنای همدیگهن. تماشای نور خونهی آشناهات توی شب، تلویزیون دیدن بابای دوستت، آشپزی کردن و ظرف شستن مامانش توی آشپزخونه خیلی لذتبخشه. کار زشتی که باعث میشه بهت خوش بگذره. انگار که آخر شب دلت آروم میگیره که همه توی خونههاشون دارن کارهای روزمرهشون رو میکنن و اتفاق عجیبی تهدیدشون نمیکنه تا وقتی که پیش همدیگه ان. تکرار مکررات.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر