۱۳۹۹ فروردین ۱۵, جمعه

حمام

من خجالت می‌کشم جلوی بقیه گریه کنم. همیشه می‌رم تو حمام گریه می‌کنم. کنج دیوار خودم رو سر می‌دم روی کاشی‌ها و شروع می‌کنم به گریه کردن. دیروز از پنجره یه باد خوبی میومد. فکر کردم می‌تونم از این باد لذت ببرم. پابرهنه (به توصیه‌ی دوستی) رفتم زیر دوش. از پنجره باد بوی خاک و بارون رو میاورد داخل و قاطی بوی شامپو می‌کرد. من شروع کردم به رقصیدن زیر دوش. این کار رو همیشه می‌کنم. باعث می‌شه احساس کنم موج ام. از توی آینه‌ی گرد سمت چپ حموم قسمت‌هایی از بدنم رو می‌دیدم. شبیه فیلم بود. فکر کردم بهترین قسمت زندگی‌م فعلا همینه؛ حمام.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر