۱۳۹۹ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

passing time

من از بچگی وقتی اردیبهشت می‌شد مضطرب می‌شدم که چجوری می تونم در بهترین حالت از این ماه و بوهای خوب و هوای خوب استفاده کنم. فکر کنم حدود ده سال پیش بود که من تو همین روزها دراز کشیده بودم توی همین اتاق روی همین تخت و به مارال گفتم که دلم می خواد یه روزی انقدر بی‌کار باشم که بشینم چند ساعت حرکت ابرها رو نگاه کنم. به لطف این روزها امروز مدتی طولانی بی‌وقفه به آسمون و لایه‌های نازک ابر که آروم روش کشیده می شدن نگاه کردم و همراه با بوی بهارنارنج توی بالکن خیال‌پردازی کردم. خوبی این روزها همینه. حس می‌کنم دارم برمی‌گردم به ریشه‌ی خود خود خودم. اون چیزی که واقعا می خوام باشم، اون کارهایی که واقعا می خوام بکنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر