زن دیگر وودی آلن یکی از تلخترین کارهاشه. داستان یه زن پنجاه سالهس که متوجه میشه که تمام زندگیش منکر احساساتش شده و این قضیه روی تمام اطرافیانش و خودش و زندگیش خیلی تاثیر گذاشته. یه جایی از فیلم هست که مردی که عاشقش هست رو پس میزنه و میره با یکی دیگه ازدواج میکنه. بعد همون مرد بهش خیانت میکنه. این ترس از احساس کردن عشق رو من با تمام وجودم میفهمم. ترس از جایگزین داشتن هم. یعنی پس زدن عشق برای نیوفتادن در جایگاهی که بتونی به کسی اجازه بدی که برات جایگزنی پیدا کنه. سیمون دوبووار هم وقتی که سارتر با اولگا خیلی روابط صمیمانه و وسواسگونهای پیدا میکنه دچار یه بحران میشه و اونم اینه که متوجه میشه که یکی میتونه درست در جایگاه اون قرار بگیره. این میون به نظرم مهمترین چیز اینه که روی احساسات سرپوش نذارم، بذارم جاری باشن توی زندگی و زخمیم کنن ولی از تجربه کردنشون جلوگیری نکنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر